کوچ آفتاب
بلال موقع نماز صبح اذان گفت ولی حضرت(ص) از شدت بیماری مطلع نشد عایشه گفت: بگوئید ابوبکر به نماز برود. حفصه گفت: به عمر بگوئید به نماز رود. حضرت چون سخن آنان را شنید غمگین شد و با حال نا مساعدی که داشت برخاست و دست بر دوش علی(ع) و فضل بن عباس نهاد، با نهایت ضعف و ناتوانی پاهای خود را می کشید تا به مسجد رسید، دید ابوبکر در محراب ایستاده حضرت(ص) با دست مبارک اشاره کرد عقب بایست و خود داخل محراب شد و نماز را از سر گرفت پس از اتمام نماز به منزل تشریف آورد و مدهوش شد مسلمانان گریستند حضرت(ص) چشمان مبارک را باز کرد و فرمود: کاغذ و دواتی بیاورید تا برای شما نامه ای بنویسم تا بعد از من گمراه نشوید، یکی از اصحاب خواست تا کاغذ و دوات بیاورد دوّمی گفت: برگرد که این مرد هذیان می گوید و کتاب خدا ما را کفایت می کند.پیامبر خدا (ص) در تاریخ 28 صفر سال 10 هجری در مدینه منوره چشم از جهان فرو بستند و به لقاء الله پیوستند، و این در حالی بود که سر در سینه برادر خویش علی بن ابی طالب (ع) داشتند. و رسول خدا (ص) در حالی قبض روح شد که سر بر سینه من نهاده بود و جانش در میان دستانم گرفته شد و من دستم را بر چهره ایشان کشیدم و من متولی غسل آن حضرت شدم و ملائکه مرا کمک می کردند و در و دیوار خانه اش من از صدای آهسته آنان که بر او نماز می خواندند و گروهی بالای می رفتند و گوش من از صدای آهسته آنان که بر او نماز می خواندند خالی نمی شد تا آنکه او را در ضریحش به خاک سپردیم… علی (ع) در غم رحلت پیامبر (ص) در حالی که حضرت را غسل می داد و کفن می کرد، چنین فرمود: (بأبی أنت و أمی یا رسول الله لقد انقطع بموتک…): پدر و مادرم فدای تو ای رسول خدا! همانا با مرگ تو از نعمتی محروم شدیم که با مرگ دیگران از آن محروم نمی شدیم و آن، نعمت نبوت و اخبار آسمانی بود. مصیبت تو آنقدر بزرگ است که ما را به خاطر تمام مصیبتهای دیگر تسلیت می دهد و از این جهت، تو منحصر به فرد هستی و همه مردم در سوگ تو ماتمزده هستند و از این جهت عمومیت داری و اگر نبود که تو ما را به صبر امر فرمودی و از جزع و ناله نهی نمودی، سرچشمه های اشک را خشک می کردیم و درد و غم ما همواره باقی می بود و اندوه ما زدوده نمی شد و اینها نیز برای تو اندک است، ولی مرگ را نمی توان برطرف کرد، پدر و مادرم فدای تو باد! ما را نزد پروردگارت یاد کن و در خاطر خود نگهدار!
منبع:پایگاه اطلاع رسانی حوزه